برای رویای شیرین زندگیم

 

ای دل ، به کوی او ز که پرسم که یار کو
 در باغ پر شکوفه ، که پرسد بهار کو
 نقش و نگار کعبه نه مقصود شوق ماست
 نقشی بلند تر زده ایم ، آن نگار کو
جانا ، نوای عشق خموشانه خوش تر است
 آن آشنای ره که بود پرده دار کو
ماندم درین نشیب و شب آمد ، خدای را
 آن راهبر کجا شد و آن راهوار کو
ای بس ستم که بر سر ما رفت و کس نگفت
 آن پیک ره شناس حکایت گزار کو
 چنگی به دل نمی زند امشب سرود ما
 آن خوش ترانه چنگی شب زنده دار کو
 ذوق نشاط را می و ساقی بهانه بود
 افسوس ، آن جوانی شادی گسار کو
یک شب چراغ روی تو روشن شود ، ولی
 چشمی کنار پنجره ی انتظار کو